شور ثبت‌نام در انتخابات ایران

شور ثبت‌نام در انتخابات ایران

 

ثبت‌نام برای انتخابات ریاست جمهوری در ایران همیشه اینچنین رنگارنگ بوده است. این شور و هیجان برای ثبت‌نام گرچه مورد تایید مقامات این کشور نمی‌باشد، اما به نظر شخصی من یکی از جلوه‌های جالب زندگی سیاسی ایرانیان است که فکر می‌کنم بودن آن صد البته بهتر از نبودن آن است. زیرا اگر قرار باشد فقط کسانی برای ثبت‌نام بیایند که بر اساس قانون اساسی این کشور دارای شرایط می‌باشند، تعداد ثبت‌نام کنندگان به سختی ممکن است از انگشتان دو دست فراتر برود. این محدودیت هم از زیبایی این روند می‌کاهد و هم منجر به بیکاری خبرنگاران و عوامل اجرایی مستقر در وزارت کشور می‌شود. درست است که در نهایت فقط چند نفر از بین حدود 16000 ثبت‌نام کننده تایید صلاحیت شده و وارد رقابت می‌شوند، اما تمام افراد همانگونه که به نظرم حق ثبت‌نام دارند، حق دارند به ثبت‌نام خود ببالند و در کارنامه خود آن را به عنوان یکی از کارکردهای خود ثبت کنند. حتی اگر فرض کنیم که برخی از این افراد به قصد نمایش خبری برای ثبت‌نام مراجعه می‌کنند، قبول کنیم که برخی نیز واقعا خود را واجد شرایط می‌دانند و به قصد ایجاد شور و هیجان انتخاباتی برای ثبت‌نام می‌آیند و این شاید از جمله حقوق شهروندی آنان نیز باشد. شاید بهتر باشد وزارت کشور ایران به جای تلاش برای محدود کردن ثبت‌نام افراد، تلاش کند با روش‌های دیگری آن را به نماد علاقمندی ایرانیان به سرنوشت سیاسی کشورشان تبدیل کند.

قیام بلخاب، حماسه یا فاجعه؟!

قیام بلخاب، حماسه یا فاجعه؟!

 

بلخاب اول حمل 1357 دره مزار

قریه پای‌زیارت امروز چون سال‌های گذشته روز مهمی در پیش دارد. مقامات جمع شده‌اند تا اولین روز سال را با میله پای‌زیارت آغاز کنند. بزرگان محل، موسفیدان، مردم روستاها گرد آمده‌اند و با کالاهای نو خود قصد دارند عید نوروز را با شادی آغاز کنند. این روز برای بزرگ ترها خوب باشد یا نباشد، برای بچه‌های روز خوبی است. غله‌جنگی، بازی و تفریح دنیای بی‌خیال آن‌ها را برای یک روز هم که شده رنگین می‌کند و این خود صفایی دارد. مراسم آغاز می‌شود و بیانیه‌ها یکی بعد از دیگری قرائت می‌گردد. بازی و آتنگ هم اجرا می‌شود و آنگاست که «عَلَم» میرسید علی را که از چندی قبل کالای نو پوشانده‌اند بلند می کنند تا برجای خود نصب کنند. مردم با شعار و صلوات عَلَم را بر می‌دارند و تا می‌خواهند آن را بر جای خود قرار دهند، ناگهان تکانی می‌خورد، رها شده و نزدیک است که بر فرق مردم فرود آید. بچه‌ها می‌ترسند و فرار می‌کنند و بزرگ‌ترها نگران می‌شوند و شب نشده این زمزمه در تمام بلخاب می‌پیچد که «پادشاه گردشی می‌شود!»

 

ادامه نوشته